انیمیشن تیزپا Bolt یک انیمیشن ماجراجویی کمدی آمریکایی ساخته استودیوی انیمیشن والت دیزنی است که در سال ۲۰۰۸ توسط والت دیزنی پیکچر منتشر شد. این فیلم توسط کریس ویلیامز و بایرون هوارد کارگردانی شده و توسط کلارک اسپنسر تهیه و با نویسندگی ویلیامز و دن فوگلمن تولید شده است. در این انیمیشن، صداپیشه های چون جان تراولتا، مایلی سایرس، سوزی اسمان، مارک والتون، مالکلم مکدوئل، جیمز لیپتون و گرگ جرمن شرکت کردهاند. همچنین این انیمیشن یکی از آخرین نقش آفرینیهای جیمز لیپتون قبل از درگذشت او در سال ۲۰۲۰ بود، که فیلم دیگری به نام ایگور همان سال منتشر شد.
داستان انیمیشن تیزپا درباره سگی به نام بولت است که تمام زندگیاش را در مجموعه تلویزیونی گذرانده و اعتقاد دارد که قدرتهای فوقالعاده دارد. زمانی که صاحب دوست او، پنی، در برنامه دزدیده میشود، بولت از مجموعه فرار کرده و با همکاری گربه کوچکی به نام میتنز و یک همستر به نام راینو، که طرفدار مجموعه تلویزیونی بولت است، به سفری برای بازگشت به خانه میپردازد.
انیمیشن تیزپا در تئاتر ال کپیتان هالیوود، لسآنجلس، در تاریخ ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸ اکران شد و در ایالات متحده در تاریخ ۲۱ نوامبر منتشر شد. با وجود عملکرد نسبتاً محدود در صندوق امتیاز، این فیلم دریافت بازخورد مثبت قوی از نقادان داشت. همچنین استودیو انیمیشن والت دیزنی را به سمت جهت عملکرد خلاقانهای هدایت کرد که به ایجاد سایر آثار تحسین شده مانند گیسو کمند (۲۰۱۰) و فروزن (۲۰۱۳) منجر شد. این فیلم برای جوایزی چون جایزه اسکار بهترین انیمیشن، جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم انیمیشن و جایزه گلدن گلوب بهترین آهنگ اصلی نامزد شد.
یک روز، یک سگ کوچک نژاد وایت سوئیس به نام انیمیشن تیزپا Bolt توسط دختر ۷ سالهای به نام “پنی” انتخاب میشود. پنج سال بعد، بولت و پنی در یک سریال تلویزیونی محبوب به نام “بولت” بازی میکنند. در این سریال، بولت و پنی به در نقش یک مبارز بازی میکنند و دکتر کالیکو، که پدر پنی را ربوده است، را با قدرتهای فوقالعاده بولت در ماجراهایشان شکست میدهند. به منظور اجرای واقعیتر، تهیهکنندگان برنامه را طوری ترتیب دادن که بولت باور دارد همه چیز در برنامه واقعی است، از جمله نفوذپذیری، قدرت فوقالعاده. این به این معنی است که بولت نمیتواند از محل فیلمبرداری خارج شود و به عنوان یک سگ عادی زندگی کند، که این موضوع برای پنی منطقی نیست.
بعد از اینکه در یکی از قسمتها باعث شده که بولت باور کند که پنی ربوده شده است، او از کاروان خود در هالیوود فرار میکند، اما با طرز عجیبی به شهر نیویورک ارسال میشود.
هنگام ورود به نیویورک، بولت شگفتزده میشود که قدرتهای فوقالعاده بیاهمیت هستند. او با میتنز، یک گربه وحشی و سینیکال، روبرو میشود. با اعتقاد به اینکه میتنز عاملی از طرف کالیکو است، بولت او را با یک طناب به گردن خود میبندد و او را مجبور به راهنمایی او برای بازگشت به پیش پنی میکند. در همین حین، در هالیوود، یک بولت کمتجربه که به شبیه او است به کار گرفته میشود تا فیلمبرداری ادامه پیدا کند. پنی از ناپدید شدن بولت ناراحت است، اما به سختی موافقت میکند تا جستجو متوقف شود تا تولید ادامه یابد.
بولت برای اولین بار در زندگیاش احساس گرسنگی کرد. او به نصیحت میتنز، همراه وفادارش، گوش داد و مثل یک سگ نیازمند، در جستجوی غذا به سر میبرد. در یک پارک، آنها با راینو، یک همستر دلیر و طرفدار بزرگ بولت، آشنا شدند. بولت به مرور متوجه شد که خودش از یک برنامه تلویزیونی است، اما حقیقت را قبول نکرد. تنها در لحظات ناامیدی، تلاش کرد که قدرتهای خود را ثابت کند، اما صدا که بولت از خود در میارد باعث میشود مامور کنترل حیوانات محلی را به سمتشان بکشاند و آن دو به پناهگاه منتقل شدند.
راینو، با دستکاری یک دستگاه پترول، بولت را از بند پناهگاه آزاد کرد. بالاخره بولت قبول کرد که فقط یک سگ عادی است، اما با تشویق راینو، باز هم به اعتماد به نفس خود بازگشت و موفق شد میتنز را از دست پناهگاه نجات دهد. سفر به سمت غرب ادامه یافت و دوستی صمیمی بین بولت و میتنز شکل گرفت. میتنز به بولت نشان داد چگونه یک سگ عادی از زندگی لذت میبرد و برنامهریزی کرد تا در لاس وگاس باقی بمانند، اما بولت همچنان به دنبال پنی بود.
میتنز به بولت توضیح داد که پنی توسط صاحبانش رها شده است و هیچ انسانی واقعا عاشق حیوان خانگی خود نمیشود، اما بولت از قبول این حقیقت امتناع کرد و به تنهایی به هالیوود ادامه داد. وقتی بولت به استودیو میرسد، مشاهده میکند که پنی در حال آغوش گرفتن از همتایش در دوره تمرین است و با دل شکسته آنجا را ترک میکند. با این حال، میتنز به او میرسد و او را قانع میکند که پنی واقعاً او را دوست دارد. در همان زمان، همتای بولت هنگام فیلمبرداری به زمین میافتد و به طور تصادفی چراغهای افتاده و ینی بروی صحنه گیر میکند. بولت وارد میشود و آنها درون استودیوی آتشین با یکدیگر دیدار میکنند، اما پنی نمیتواند خارج شود. بولت با پنی میماند و در لوله هوا ساختمان فریاد میزند، که آتشنشانان را به سمت آنها هدایت میکند.
بولت و پنی نجات داده میشوند و کار را رها میکنند و سعی میکنند تا به روستایی بروند و زندگی سادهای را شروع کنند.